۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

جشن بی مرگی


جشن بی مرگی امردادگان پر نشاط باد



تاريخ کهنسال ِ پر سُرور و غرور ِ ايرانزمين، همانگونه که در آثار ِ اديبان و فرهنگ زنان و مردان ِ ايران آمده است، مشحون از شادی و شادمانی و جشن و پايکوبی و سرور است.
هرچند در طول ِ تاريخ ِ ايران، بيگانه گان، به دفعات ِ گوناگون بر اين سرزمين تاختند و کشتند و خوردند و بردند و ويران کردند و شادی و شادمانی را بر مردم عزا نمودند. اما هر بار اين فرهنگ ِ شادی آفرين ِ پرشکوه ِ ايرانيان بوده است که توانسته است بر هر چه غم و اندو فايق آيد و شادی و شادمانی را در هر سرايی جاری و در هر مکانی ساری کند. بی گمان فرهنگ گوهر آفرين و سنن ِ سالار ِ ملی ِ ملت ِ ايران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شاد گويی و شاد رقصی. و فرهنگ عزا و ماتم و مصيبت و گريه و سينه زنی و قمه زنی را در آن، جايگاهی نبوده و نيست.
زيرا ايرانيان در هرماه، يک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.
نام اين جشن ها، در تاريخ ايرانيان فروردينگان، ارديبهشتگان، خردادگان، تيرگان، امردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، ديگان، بهمنگان و اسفندگان ثبت شده است. بنابراين با برگزاری ِ اين جشن های ماهانه و در کنارشان جشن های با شکوه و دلفروز ِ نوروز و سده و يلدا و چهار شنبه سوری و سیزده بدر و و و، ديگر جايی برای ناله و ماتم نبود که امروز در جای جای ِ جان ِ جامعه، جار زده می شود تا تمامی ِ سال را زانوی غم و ماتم، بغل بگيرند و بر نادانی و بدبختی خود گريه و زاری کنند.
وقتيکه نور و روشنايی و آتش، مظهر و نماد ِ عشق ِ شورانگيز ِ شادمانی، در شب ِ شراب ِ ارغوانی، در باور های فرهنگ ِ گوهرآفرين نياکانمان، در کهن ديار ِ جانان نقش بسته بود، بر تاريکی وتيرگی و سياهی و ظلمت بوده است که دريده شوند و از جای جای ِ جان ِ جامعه ِ جاندار ِ جانان، گور خود را گم کنند.
و بر خورشيد روشنايی گستر بود که سفره ی نور و گرما را در دلها، طبق طبق عشق و شادابی و شادمانی پهن کند.
پس بيهوده نيست که سراسر ِ زندگی مردم پهن ِ دشت ِ ايرانزمين بر بستر ِ شاد خوانی و شاد خواری و شاد گويی و شاد رقصی، سفره ی شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه ی نياکانمان مکانی نبوده است و حتی در مرگ ِ عزيزان ِ خود لباس سفيد می پوشيدند و باور داشتند که شادمانی ِ فروخفته در عزيز ِ از دست رفته را بايد در زنده گان شکوفا کرد و به همين مناسبت سراسر ِ روزهای ِ سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند.آری:
امرداد ماه فرا می رسد و گرمی و پختگی ِ همه سويه ی ِ جهانش در اوج، دلبر است.
طبيعت ِ سبز در اين ماه ِ بی مرگی، تمامی پاره های ِ جگر خود را، به بازار چشمان عرضه می کند.
فراوانی و فزونی ِ آفريده های زمين، چشم و دل ِ عاشقان ِ زندگی ِ شاداب را آفتابی می کند و نور می گستراند و ماهتاب را در شام ِ شب ِ شيدايان، برهنگی ماه را، چراغ، آويزان.
گلها، با پرهای رنگا رنگينشان، خندان، در باغ ِ پر طراوت ِ انار، عصاره ی دل انگيز ِ جانشان را در هوا، معطر می کنند.
چلچله ها جوجه هايشان را به پر ِ پرواز بالغ می کنند و خود در آسمان اوج می گيرند تا برای يافتن بهاری، به سرزمين ِ ديگر، مهاجرت کنند.
دريا ، آرام و رام، سينه ی آبی و نيلگونش را پذيرای ِ ازدحام ِ عاشقان ِ آب است و عطش ِ آفتاب ِ داغ ِ درون ِ جان ِعاشقان را در خنکی خود، می شويد و رفع عطش می کند.
زيبا رويان، بال در گردن ِ عاشقان، ساحل ِ خيساب ِ شاداب را خرامان خرامان، در زير نور ِ مهتاب، عشق افشان، بذر ِ زندگی ِ شادمان می پاشند تا عشق ِ جوان ِ فردا بشکفد و فرداهای ديگر را، عشقستانی از گلهای ِ هميشه عاشق ِ بهار ببخشند.
کرم های ِ ابريشم پس از پختگی و رسايی زندگی ِ بيرونی، به گوشه ای در لایجای ِ برگ های ِ شاخه ها پناه می برند تا دور از نگاه ديگران در پيله خود فرو روند و خوابی خوش تا بهار آينده را به چشمانش بياورند.
طراوت ِ سرشار ِ کوهسار و جويبار، بی قراران ِ آب و چمن و چای زار را به خود فرا می کشد تا در زلالی ِ آب، صفای ِ چمنزار و نسيم ِ معطر ِ چای زار، اکسيژن ِ بی مرگی ِ امرداد را در جانشان فرو دهند و شاداب – چون آينه و آب – صميميت ِ دلدادگی ِ زندگی ِ سبز را، در سر سرای ِ عاشقان ِ بی قرار، عشق افشان کنند.
ستارگان ِ بی شمار ِ آسمان ِ امردادگان، چون شهرهای پر زرق و برق ِ جهان، تمامی ِ سطح آسمان را چراغ فرش می کنند و ازدحام ِ چشمک ِ ستارگان، هر دلباخته ی بی قرار را نگار ِ رخ انار، در سفره دل می نشاند.
هوای ِ مطبوع ِ نبمه شبان ِ امرداد ماه، شب ِ زنده داران ِ عاشق ِ می و مستی را رُخ، گلگون می کند و آواز ِ غزل ِ عشق را چون عسل در گوش ِ جان، شيرين و شکربار، شهد می ريزد.
آری:
امرداد ماه می آيد تا زندگی ِ بی مرگ ِ عاطفه ی سبز شادمان را بر عاشقان ِ گل و آب و آينه – جاودان – عشق باران کند.*****می دانيم که نياکانمان در دوران ِ باستان، هر روز را که با نام ِ ماه يکی می شد آن روز را جشن می گرفتند.
بنا براين سوای ِ جشنهای ملی و فراملی ِ نوروز، سده، يلدا، سوری، سيزده بدر و چند جشن ديگر، ۱۲ جشن ماهانه بود که در ۱۲ ماه ِ سال برگزار می شد.
يکی از اين جشن های دوازده گانه، جشن امردادگان بود که در روز هفتم امرداد ماه سالشمار ِ نیاکانمان، برگزار می گرديد.
ولی امروز اين جشن نه در هفتم، بلکه در سوم امرداد ماه برگزار می گردد. دليل اين اختلاف ِ زمان ِ بر گزاری ِ ديروز با امروز، تغيير سال شمار ِ نياکانمان در امروز است. زيرا در دوره باستان سال به دوازده ماه و هر ماه به سی روز تقسيم می شد. اما امروز شش ماه اول سال به سی و يک روز و پنج ماه بعدی به سی روز و ماه آخر سال به بيست و نه روز واگر سال کبيسه باشد به سی روز تقسيم می گردد. به همين دليل جشن امردادگان، نسبت به سال شمار ديروز، چهار روز جلوتر، يعنی سوم امرداد ماه برگزار می شود که اين روز منطق با روز هفتم امرداد ماه، در دوران ِ نياکانمان است.بطوريکه ابوريحان بيرونی در آثارالباقيه در باره نگهبانی امشاسپند امرداد از گياهان می گويد:” مردادماه که روز ِ هفتم ِ آن مرداد روز است و آن روز را به انگيزه ی پيش آمدن دو نام با هم جشن می گرفتند. معنای مرداد آن است که مرگ و نيستی نداشته باشد و مرداد فرشته ای است که به حفظ ِ گيتی و اقامه ی غذاها و دوايی که اصل آن نبات است و مزيد جوع و ضرر و امراض هستند، موکل است.”خيام در نوروز نامه می نويسد:“مرداد ماه يعنی خاک، داد ِ خويش بِداد از بَرها وميو های پخته که در وی به کمال رسد و نيز هوا در وی مانند غبار ِ خاک باشد و اين ماه ميانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب، مر برج اسد را باشد. ”اين جشن سزاوار ِ شادمانی ونشاط ِ بی مرگی، امروز به غلط تحت نام مردادگان، در بين مردم رايج است. زيرا مرداد به معنی نيستی و مرگ است اما وقتيکه حرف الف، اول آن قرار می گيرد آن را نفی می کند و به بی مرگی و جاودانگی، تغيير معنی می دهد.زيرا امرتات در زبان اوستايی و امرداد در زبان پهلوی، از ششمين امشاسپندان و يکی از صفات اهورامزدا در گات ها است که دلالت بر بی مرگی و جاودانگی و زوال ناپذيری اهورا مزدا دارد.
امشاسپند ِ جاودانگی ِ امرداد همواره در کنار امشاسپند ِ رسايی ِ خرداد، نگهبان آب و گياه هستند.
بطوريکه در گزارش دفتر پهلوی ی بندهشن، پيرامون نگهبانی امشاسپند امرداد از گياهان، چنين می خوانيم:” امرداد ِ بی مرگی، سرور ِ گياهان ِ بی شما راست. زيرا او را به گيتی، گياه خويش است. گياهان را بروياند و رمه ی گوسفندان را افزايد. زيرا آفريدگان از او خورند و زيست کنند. به فرش کرت ( روز رستاخيز ) نيز انوش ( بی مرگی ) را از امرداد آرايند. کسی که گياه را آرامش بخشد يا بيازارد، آنگاه امرداد از او آسوده يا آزرده بود. او را همکار ر َشن ( ايزد عدالت ) اشتار ( ايزد بانوی راستی و درستی ) و زامياد ( ايزد زمين ) است.”
و در اين باره در زراتشت نامه چنين سروده شده است:چو گفتار خردادش آمد به سر
همان گاه امرداد شد پيش ترسخن گفت در باره رستنی
که زرتشت گويد ابا هر تنینبايد به بيداد کردن تباه
به بيهوده بر کندن از جايگاهکزو راحت مردم و چار پاست
تبه کردن او، نه راه خداستآری:وقتی آب است، زندگی موج می زند
روييدنی سبز می شود
باغ و بوستان پر گل و بر
چارپايان سير و پروار
آدميان از شادی سرشار
و اين است رمز جاودانگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر